هیچ کس اشکی برای ما نریخت ،
هر که با ما بود از ما می گریخت ،
چند روزی هست حالم دیدنیست حال من از این و آن پرسیدنیست ،
گاه بر روی زمین زل می زنم ،
گاه بر حافظ تفاءل می زنم ،
حافظ فالم را گرفت ،
یک غزل آمد که حالم را گرفت ،
ما ز یاران چشم یاری داشتیم ، خود غلط بود آنچه می پنداشتیم .
6 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/12/25 - 17:53 در دوستها